کد مطلب:148636 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:199

گفتار علامه طباطبایی در شأن علم امام و فلسفه ی قیام او
علامه طباطبائی [1] . در گفتاری چنین می فرماید:

امام به موجب اخبار كثیره، مقامی از قرب دارد كه هر چه را بخواهد به اذن خدا می تواند بداند، و از آن جمله علم به تفصیل مرگ و شهادت خود، با جمیع جزئیات آن، این مسأله هیچگونه محذوری از راه عقل ندارد، و از راه شرع نیز روایاتی است كه هر یك از ائمه، لوحی از جانب خدا دارند كه وظائف خاصه وی در آن ثبت است و در عین حال به حفظ ظواهر حال و راه و رسم زندگی مأموریت دارند و از اینجا پاسخ شبهه ای كه گاهی وارد می كنند، روشن می شود و آن اینكه:

«اقدام نمودن به خطر قطعی، عقلایی نیست، انسان به كاری كه


خطر قطعی و خاصه خطر جانی قطعی برای وی دارد به حكم عقل خود هرگز اقدام نمی كند، پس چگونه متصور است امام علیه السلام كه اعقل عقلاء است به كاری كه می داند در آن مرگ و شهادت است اقدام كند؟ اصولا انسان به كاری كه خطر قطعی آن را می داند، به اختیار خود اقدام نمی كند، علاوه بر این، امام علیه السلام چگونه می تواند راضی شود كه خود را با اختیار خود به دهان مرگ و نابودی اندازد و عالم انسانیت را از بركات وجودش محروم نماید؟!»

پاسخ:

عقلایی نبودن اقدام اختیاری به خطر قطعی برای آن است كه غالبا انسان كار را برای بهره برداری خود انجام می دهد و در نتیجه كاری را كه مستلزم نابودی خود او است انجام نمی دهد، ولی اگر انجام گرفن كار را مهمتر از بقای خود تشخیص دهد، حتما اقدام كرده و از نابودی خود باكی ندارد و برای این مطلب از نهضتها و انقلابات، صدها مثل می توان پیدا كرد، شاهد زنده حادثه ی كربلا و نهضت حسینی است، حالا فرض كنید اقدام سیدالشهداء علیه السلام شهادت اختیاری نبود، ولی اقدام هر یك از شهدای كربلا به مرگ قطعی كه هیچ تردیدی در تحقق آن نداشتند، اختیاری و از روی میل بود و هیچ تردید نسبت كه آنان چند ساعت زنده ماندن امام علیه السلام را بر زنده ماندن خود ترجیح می دادند و لذا یكی پس از دیگری خود را به دهان مرگ انداخته و كشته شدند و از اینجا روشن می شود كه آنچه در شبهه گفته


شد كه: «انسان اصولا خود را به كاری كه خطر قطعی دارد به اختیار خود،نمی افكند» سخنی بی پایه است، خداوند در كلام خود (قرآن) در وصف فرعون و فرعونیان می گوید:

و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم؛ آنها معجزات و دعوت موسی را انكار كردند، در حالی كه یقین به صحت و حقانیت آن داشتند.» [2] .

نان به تصریح قرآن، به هلاكت خود در صورت كفر و انكار، یقین داشتند و اقدام كردند.

و هم از اینجا روشن می شود كه آنچه در شبهه گفته شده كه: «امام حسین علیه السلام چگونه راضی می شود كه خود را با اختیار خود تسلیم مرگ كند و عالم انسانیت را از بركات وجود خود محروم سازد؟» گفتاری است بی سر و ته، زیرا چنان كه اشاره شد، امام علیه السلام اهمیت شهادت خود را نسبت به ادامه ی زندگی خود می دانست و ترجیح می داد.

یك نفر شیعه، بلكه یك نفر مسلمان، بلكه یك نفر انسان باشعور و باهوش، نباید از آثار حیرت انگیز شهادت حسینی در عالم اسلام و به خصوص در جهان تشیع در این مدت تقریبا چهارده قرن غفلت ورزد.

در سر تا سر فقه پهناور اسلامی كه به موجب حدیث متواتر (بسیار)


«ثقلین» [3] معلم مسائل، خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله می باشند، از امام حسین علیه السلام حدیثی نقل نشده است. [4] .

آری از بعضی از دانشمندان نقل كرده اند كه یك حدیث پیدا كرده اند، این است كه محصول ده سال امامت حضرت سیدالشهدا علیه السلام و از اینجا معلوم می شود كه بر اثر وضعی كه حكومت بیست ساله ی معاویه به وجود آورده بود، خاندان پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در چه وضع ناگواری قرار داشتند، و دوری عموم مردم از آن حضرت در چه حد بود؟ و چه روزگار تاریكی می گذرانیده اند، حالا بهره ی این زندگی چند ساله ی امام علیه السلام را با آثار حیرت انگیز و زنده ی تقریبا بیش از هزار و سیصد و چهل سال شهادت امام حسین علیه السلام كه در جهان اسلام بروز نموده با مسأله ی «چرا امام با استقبال شهادت خود، عالم اسلام را از بركت وجود خود محروم ساخت» مقایسه كنید، آیا باز می توان این شبهه را نمود؟! [5] .



[1] آيت الله علامه سيد محمد حسين طباطبايي، صاحب كتاب تفسير الميزان، در سال 1281 شمسي در تبريز متولد شده و براي ادامه ي تحصيل به نجف اشرف رفت، سپس وارد حوزه ي علميه قم شد و پس از 35 سال تدريس و تأليف در 25 آبان 1360 وفات يافت، مرقد مطهرش در مسجد بالاسر بارگاه ملكوتي حضرت معصومه (س) مي باشد.

[2] نمل: 14.

[3] حديث ثقلين، عبارت از اين است كه: پيامبر (ص) فرمود: «من از ميان شما مي روم و ثقلين (دو چيز گرانمايه - قرآن و عترت) را در ميان شما مي گذارم كه اگر به اين تمسك كنيد هرگز گمراه نخواهيد شد.

[4] رواياتي كه از آن حضرت در مورد اندك فقهي نقل شده، طبق روايت ائمه ي ديگر است، مثلا امام صادق (ع) از پدرانش از امام حسين (ع) نقل فرموده، ولي غير امام، مسائل را از آن حضرت نقل ننموده با اينكه آن حضرت ده سال امامت كرد.

[5] اقتباس - با كمي تغيير عبارت از كتاب «يك بررسي مختصر در پيرامون قيام شهيد جاويد»، ص 110 به بعد.